جوانمرد

تفاوت برنده و بازنده در عمل و بی عمل است.

جوانمرد

تفاوت برنده و بازنده در عمل و بی عمل است.

جوانمرد
بایگانی

۱۲ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

تشویق نیرو ها شهید حسن آزادی

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۱ ب.ظ
تشویق نیرو ها شهید حسن آزادی 


یادم هست که بنا به مناسبتی لازم بود که برای نیروها صحبت بشود

ایشان به من گفت: فلانی شما برو پشت تریبون و صحبت کن

من هم چون اولین بار بود و آمادگی قبلی نداشتم قبول نکردم

آن موقع من مدیر داخلی تیپ بودم. به من گفتند:

ببین ما باید همه کار یاد بگیریم باید همه کار بکنیم اینجا نیامده ایم

که فقط اسلحه به دست بگیریم ودشمن را بکشیم ماباید مهارت صحبت کردن

را هم کسب کنیم امکان دارد آینده شما ارتقاء شغلی پیدا کنی

همیشه که یک جا نمی مانی پس باید برای صحبت کردن تمرین کنی

او معتقد بود که نیروهایش باید رشد پیدا کنند.

در این جهت دست همه را باز گذاشته بود در یک عملیات باید برای بچه های بسیجی

(نیروهایی که بایدعملیات انجام می دادند)

قبل از عملیات صحبت می شد خلاصه درآن مراسم صبحگاهی

ابتدا آقای قالیباف صحبت کردند وبعد به آقای آزادی اشاره کردند

که مرا برای صحبت بفرستد من برای اولین بار بود که صحبت کردم

و بعد از آن دیگر ترسی از صحبت کردن برای جمع نداشتم.


ایثار و فداکاری شهید حسن آزادی

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ق.ظ

ایثار و فداکاری شهید حسن آزادی


در آن زمان شهید حسن آزادی فرمانده تیپ و شهید شریف فرمانده گردان و شهید ابراهیمی معاونت گردان ما را بر عهده داشتند.

وقتی که عقب نشینی شروه شده بود،

این ها بچه ها رو در قایق سوار می کردند و به آنها می گفتند:

بجنبید از منطقه خارج شوید، یک فرمانده تیپ با توجه به مسئولیت بالایی

که از نظر فرماندهی دارد به عنوان هداییت کننده جنگ محسوب می گردد،

بایستی که قبل از نیرو هایش منطقه را ترک کند،

ولی ایشان اول نیرو ها رو می فرستاد و بعد خودش از منطقه خارج می شد

تا زمانی که آخرین نیرو خارج نمی شد منطقه را ترک نمی کردند.

ایشان به همراه شهید شریف و ابراهیمی خود را به آب می اندازند

و یک بلم چپ شده را راست می کنند

و از آن جا می روند تا در راه یک قایق به آنها برخورد می کند

و آن ها رو سوار می کند و به عقب بر می گرداند.


سردار شهید حسن آزادی

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۵ ق.ظ

سردار شهید حسن آزادی 

نام پدر: محمد ابراهیم
محل تولد: مشهد مقدس
محل شهادت: جزیره مجنون
مزار شهید: بهشت رضا
تاریخ تولد: 1334/12/1
تاریخ شهادت: 1362/12/8
سن شهادت: 28


خدایا! ما را مؤدب به آداب بندگان برگزیده ی خودت بگردان!


سـرکـشـی بـه مـحـورهـا

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۲، ۰۲:۱۷ ب.ظ

در خرمشهر پنج یا شش محور داشتیم. شیخ شریف چهار محور را سرکشی می کرد. با آن لباس روحانی می آمد و به بچه ها هم روحیه می داد. به بچه ها کمک می کرد. وقایع را دنبال و کمبود ها را برطرف می کرد. اگر اسلحه کم داشتند، می رفت مسجد جامع و مهمات می آورد. نیروکم داشتند، نیرو می آورد.



تـوابـیـن و احـرار

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۵۰ ب.ظ

بعد از ظهر یک روز گرم مقابل مسجد محل یک نفر با لباس کردی توجه ام را به خود جلب کرد نزدیک که شدم با لبخند گفت منم حسن. از تعجب داشتم شاخ در میاوردم بله اون حسن بربر بود با صلابت و هیبت مثال زدنی گفتم این لباس و ریش و تیپ !با اون سابقه درخشان والله نوبره! ...


همت همت مجنون...!

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ب.ظ

همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید؟!
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده...
اسیرامون خیلی زیاد شدن اخوی...
خواهر و برادر ها را دارند قیچی میکنند...
اینجا شیاطین مدام شیمیایی میزنند...
خیلی برادر به بچه ها تذکر میدیم ولی انگار دیگه اثری نداره...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمیده بوی گناه میده...
همت جان....؟!
حاجی جان اینجا  به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتون رو اذیت نکنه...
ولی کو اخوی گوش شنوا....
حاجی برادرامون اوضاشون خیلی خرابه...

همش میگم برادر نگاهت برادر نگاهت...
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه...
کمک میخوایم حاجی...
به بچه های اونجا بگو کمک برسونید...

داری صدا رو...
همت همت مجنون...!


جانباز عشق

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۵۱ ب.ظ

جانباز عشق، بخشی از جسم خود را بخشیده در حالی که تمام روح خود را در همان قطعه های بدن خویش جای گذاشته و فدا کرده . . .


ابوالفضل سپهر

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۸ ب.ظ

چشم‌، چشم‌، دو تا چشم‌
خمار و نافذ و مست‌
مو، مو، یه‌ خرمن‌
قشنگ‌ و مشکی‌ یکدست‌

خط‌ خط‌ دو ابرو
مِشکیی‌ و کمونی‌
خال‌، خال‌، دو گونه‌
گونه‌ای‌ استخونی‌

لب‌، لب‌، دو تا لب‌
همینجوری‌ می‌خنده‌
قربون‌ برم‌ ماشاءالله‌
بابام‌ چه‌ قد بلنده‌

دندوناشو ببینین‌
عینهو مرواریده‌
بابا به‌ این‌ خشگلی‌
هیچ‌ جا کسی‌ ندیده

دست‌، دست‌، دو تا دست‌
چه‌ مشکلها که‌ حل‌ کرد
میگن‌ که‌ وقت‌ رفتن‌
مادرمو بغل‌ کرد

بابام‌ مَنم‌ بغل‌ کرد
دست‌ بابام‌ چه‌ گرمه‌
حُسن‌، حُسن‌، محاسن‌
ریش‌ بابام‌ چه‌ نرمه‌

فایل صوتی



گناهان یک شهید 16 ساله

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۱ ب.ظ

در تفحص شهدا
دفترچه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیداشد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود.

گناهان یک روز او عبارت بودند از:

1- سجده نماز ظهر طولانی نبود.

2- زیاد خندیدم.

3- هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که ازخودم خوشم آمد.