اشـتـبـاه کـردم حـسـیـن را فـرسـتـادم جـبـهـه!
خدایا! ما را مؤدب به آداب بندگان برگزیده ی خودت بگردان!
جنازه ی حسین را آوردند!
پدرش در تشییع جنازه ی او دائم فریاد می زد: "اشتباه کردم حسین را فرستادم جبهه!"
اهالی روستا سر زنشش می کردند که "محمد آقا! ضد انقلابی ها دور و برمان هستند این حرفها را نزن و اجر شهید را پایمال نکن!" و دوباره پدر شهید فریاد می زد: "اشتباه کردم ،گناه کردم!"
مراسم بزرگداشت شهید مملو از جمعیت بود؛ با حضور همرزمان و بچه های سپاه و مهمانانی که برای تسلیت آمده بودند!
پدر شهید می خواست صحبت کند؛ همه نگران بودند حرفهایی بزند! و موجب شادی دشمن و ناراحتی دوستان شود!
پدر شروع کرد به فریاد زدن : "مردم بدانید من اشتباه کردم حسین را به جبهه فرستادم!..."
... خانواده ودوستان شهید ناراحت شدند و سرها را پایین انداختند و این را به حساب داغی که بر دل پدر نشسته بود گذاشتند که محمد آقا ادامه داد: "تا وقتی عباس هست، حسین نباید شهید شود! من باید اول عباسم را به جبهه می فرستادم!"
عملیات بدر نوبت عباس شد. و پدر شهید هیچ گاه تا پایان عمر خودش را نبخشید که: عباس بعد از حسین شهید شد!
شادی روح شهیدان محمد حسین و عباس رجبعلی و پدر و مادر شهیدان رجبعلی "صلوات".
- ۹۲/۱۰/۲۰